چکیده:
امام شافعی (رح) محقق ناقد نه مقلد راکد، شخصیتی که مؤمنانه و ‌محققانه و ‌ناقدانه زیست و تندیس وجودش در زیر پتک‌ها و قلم‌های استادان مجرب دین و اخلاق چون بوحنیفه و امام مالک از ناخالصی‌ها جدا شد و ‌این استادان خمیر مایه‌ی مردی بزرگ را به تاریخ و ‌بشریت هدیه کردند. شافعی از استادانش آموخت که در امور دین که سعادت بشری در گرو آن است خود باید به کاوش بپردازد و بدرستی که از استادانش دنباله‌روی نکرد و تابع نعل به نعل آن‌ها نبود بلکه راه آن‌ها را ادامه داد. با این باور در کمال احترام و قدر‌شناسی آرا و ‌نظرات استادانش رانیز به زیر تیغ تیز نقدش برد و ‌با تقلید به مبارزه پرداخت. همچنانکه به شاگردش ربیع که به منزله‌ی سخنگوی ایشان بود فرمود: «‌ای ابا اسحاق از من در هر چه می‌گویم تقلید مکن و ‌در این مسائل برای خود نیز بیندیش زیرا این‌ها مسایل دین هستند.» امام شافعی حتی آرا و ‌نظرات گذشته‌ی خود را مورد باز بینی و نقد قرار می‌داد این فهم و درک صحیح ایشان از دین بود که سبب پیدایش اقوال جدید و قدیمشان شد. زندگانی امام شافعی به ما می‌گوید: که ایشان خود را مؤسس مذهب نمی‌دانست و ‌به جای تأسیس مذهب و ‌ایدئولوژی کردن دین و جامعه، شاگردانی را تعلیم و تربیت کرد که از مجموع آن‌ها چند نفرشان به پایه‌ی اجتهاد مطلق رسیدند. مانند ابراهیم ابوثور، امام احمد بن حنبل، حسن شیبانی، یحیی بن سعید قطان، اسحاق بن ابراهیم راهویه و 24 نفرشان از اساتید شیخ بخاری و 10 نفرشان از اساتید مسلم محدث و 20 نفرشان از اساتید بقیه محدثین صحاح سته بودند و بقیه نیز از راه تدریس، علوم و معارفی را که از امام شافعی کسب نموده بودند به دیگران یاد داده و جریان علوم و معارف را سینه به سینه انتقال بخشیدند.

مقدمه
ای خدا
ای خدا ‌ای فضل تو حاجت روا
با تو یاد هیچ کس نبود روا
این قدر ارشاد تو بخشید‌ه‌ای
تا بدین بس عیب ما پوشیده‌ای
قطره دانش که بخشیدی زپیش
متصل گردان به دریاهای خویش
قطره‌ای علم است اندر جان من
وا رهانش از هوا و ‌ز خاک تن «مولوی»
 مولوی داستانی از یک عارف نقل می‌کند که سال‌ها از غازیان و جنگجویان بود و ‌در جنگ و جهادهای بسیار شرکت کرده بود، و ‌پس از آرام شدن اوضاع در صومعه‌اش به انزوا گراییده بود و به عبادت می‌پرداخت. پس از مدت‌ها سکوت و آرامش، دوباره صدای طبل و اسب و نقاره شنید و ‌فهمید که غازیان اسلام دوباره به جهاد با کفار می‌روند. این شخص به سابقه‌ی قهرمانی‌ها و شوق شهادتی که داشت به شدت تحریک شد که از انزوا بیرون بیاید و به پیکارگران در صحنه‌ی جنگ بپیوندد. اما در حین آماده شدن لحظه‌ای کوتاهی به محاسبه و مراقبه ایستاد. از اولین دستوارت سلوک این است که سالک همواره نفس خود را متهم بدارد و اگر او را نسبت به امری مایل دید، به او مشکوک شود و بیندیشد که شاید حیله‌ای در کار است و ‌تا آن حیله را کشف نکرده به اقدام دست نزند. از اینرو مرد عارف از خود پرسید که چرا نفس من را به این کار ترغیب می‌کند. حال آنکه همیشه از مرگ گریزان بوده است. نفس آدمی در اینگونه موارد صد عذر برای نرفتن می‌تراشد، چرا در این موقعیت نفس من هیچ و ‌سوسه و مانعی در درونم بر نمی‌انگیزد؟ پس از مدتی کاوش درونی، صدای نفس مرد برخاست و ‌به عابد عارف گفت که من به این دلیل تو را به سوی جهاد و شهادت برمی‌انگیزم که تو در این خلوت، روزی صد بار مرا می‌کشی، در برابر خواهشهای من مقاومت می‌ورزی و مرا خفه می‌کنی، اما در صحنه‌ی آن جنگ و جهاد بیرونی یک بار کشته می‌شوم و ‌رهایی می‌یابم. به همین دلیل است که اگر شخصی در اثنای مجاهدت با نفس بمیرد، شهید مرده است و‌لو آنکه در آن کار ناکام و ناتمام بماند. به و‌اقع در عرصه‌ی مجاهدت با نفس کار به جایی می‌رسد که واقعاً شهادت و کشته شدن جسمانی در برابر آن مبارزه‌های دشوار، صد بار آسان‌تر است.
 به‌راستی که روحیه‌ی حقیقت‌جویی و انتقادپذیری و منتقد بودن در جهت رشد و تعالی و ‌به کمال رسیدن ساده و آسان و درست صحیح بدست نخواهد آمد. مگر زمانیکه انسان با دشمنان درونی‌اش، نفس اماره بالسوء و و ‌سوسه‌های شیطانی در مبارزه، مراقبه و محاسبه باشد چون عقلانیتی که افسارش در دست نفس سرکش، ‌شیطان و ‌وسوسه باشد، مرکب انسانیت انسان را به سر منزل مقصود بشری نخواهد رسانید و ‌هر لحظه امکان سقوط انسان از پرتگاه شقاوت و ‌ضلالت قریب الوقوع می‌نمایاند. انسانهای بزرگواری که در طول تاریخ گذشته‌ی ما به مراحل و درجات عالی انسانی دست یافته‌اند، ابتدا از همین سرمنزل ابتدایی یعنی از خود و پا بر سر خدایی خود گذاشتن آغاز نموده‌اند. امام شافعی (رض) نیز در این مسیر پر فراز و نشیب و سخت و دشوار حیات دنیوی که آن را با شربت شیرین عشق الهی دل‌انگیز و روحنواز کرده بود. هیچ‌گاه در مبارزه با نفس و و ‌سوسه‌های شیطانی و توطئه‌های منافقان و ‌حسودان و ‌کفار از پای ننشست. و ‌با تیغ تیز قلم و نقادی، هم خود و دوستان را در پرتو قرآن و سنت نبوی اصلاح و هدایت می‌نمود. و هم با سخنان و نوشته‌هایش لرزه بر تن دشمنان دین و انسانیت می‌انداخت و اهداف شوم انسان‌ستیز و دین‌ستیز آنان را برملا می‌کرد و ‌راه مبارزه با دشمنان دین خدا را عالمانه و محققان به شاگردان و یارانش نشان می‌داد. به‌درستی که شافعی محقق توانا، استادی منتقد و دلسوز و آگاه بود. و سیره‌ی این مرد بر سینه‌ی تاریخ گواهی است بر انسان‌دوستی، دانایی، شاگردی متواضعانه و ‌محترمانه اما زیرکانه و ناقدانه، اهل تحقیق و روحیه‌ی حقیقت‌جویی و دوری از ایدئولوژیک کردن دین و جامعه و مقلدپروری، همچنانکه به شاگرد و مصاحبش ربیع می‌فرمود: «ای ابا اسحاق از من در هر چه می‌گویم تقلید مکن و در این مسایل برای خود نیز بیندیش زیرا این‌ها مسایل دین هستند.» شافعی چون خود از سرچشمه‌ی زلال و با صفای روحنواز دین، دیندار شده بود، دوست داشت دیگران نیز از این سرچشمه‌ی نورانی الهی مشام جانشان را سیراب کنند، تا گوشت، خون، روح و ‌جان انسان همانگونه که آفریده و هدیه‌ی خداوند به انسان می‌باشد؛ در مقابل انسان نیز فرمانبردار فرمان بندگی خداوندگار خود باشد.
 هدف از انجام این تحقیق نشان دادن و برجسته کردن روحیه‌ی حقیقت‌جویی و انتقادی و مبارزه با ایدئولوژیک کردن دین و جامعه و دوری از تقلید محوری امام شافعی بوده است تا شافعی‌مذهبان امام شافعی را بهتر بشناسند و روحیه‌ی حقیقت‌جویی و محققانه و انتقادی ایشان را الگوی زندگی خویش نمایند و به جای دنباله‌روی و تابع نعل به نعل بودن از ایشان ادامه دهنده‌ی راه ایشان باشند. ضرورت و اهمیت این موضوع یعنی روحیه‌ی انتقادی و حقیقت‌جویی و مبارزه با تقلید و ایدئولوژی شدن دین و جامعه در قرن بیست یکم و دنیای مدرن یا پست مدرن و عصر تکنولوژی و انفجار اطلاعات در جهت دستیابی به حقایق و اطلاعات، تحلیل‌ها و موضعگیری‌های صحیح ?